امان محمد خوجملی: استیت یا دولت در نظامهای غربی بیشتر شامل نظام می شود. یعنی مجموعه ی قوای مجریه و مقننه و قضائیه و سایر نهادهای تحت اختیار. اما گاورمنت یا حکومت شامل قوه ی مجریه می شود. اما در ایران درست عکس قضیه حاکم است. دولت یعنی قوه ی مجریه. اما حکومت یعنی نظام یا مجموعه قوای سه گانه و سایر نهادهای تحت اختیار. به عنوان مثال: سیستم سیاسی یا رژیم انگلستان سلطنتی است اما ملکه مقامش تشریفاتی می باشد و هیچگونه اختیاری در اداره مملکت ندارد. در مقابل نخست وزیر و پارلمان تمام قدرت را در اختیار دارند و نخست وزیر در مقابل ملت و پارلمان پاسخگو است.
او( نخست وزیر) نمی تواند بگوید بخشی ازقدرت در اختیار من نیست از دیگران سئوال کنید. در آنجا سرنگونی دولتها یا تغییر دولتها باعث سرنگونی نظام یا رژیم نیست. چون رژیم یا نظام یا مقام سلطنت نظاره گر کارهای دولت است و جز نظاره گری و راهنمایی و ارشاد کار دیگری نمی کند. پس با تغییر دولتها، ساختارها و سیستمها خراب نمی شود تا نظام دچار هرج و مرج شود. چون ناکارآمدی دولتها از ناکارآمدی رژیم یا نظام نیست. چون دولتها به اندازه کافی قدرت برای تغییر تحول دارند و اگر نتوانند خواستهای مردم را محقق کنند این تقصیر به ناتوانی خودِ آنها بر می گردد، نه نظام. پس درچنین شرایطی انقلاب یا تغییرات بنیادی دراین کشورها معنا ندارد چون خواست مردم با تغییر دولتها محقق می شود نه با تغییر رژیم.
اما وضعییت ایران با این کشورها فرق می کند. در ایران مردم می توانند با رای خود دولت را تغییر دهند اما این دولت قدرت و اختیارات کافی را برای تغییرات لازم در جهت تحقق خواست مردم ندارد. اگر نظام با درخواست دولت مخالفت کند این خواسته ها محقق نمی شود. وضعیت مجلس نیز مانند دولت است چون مصوبات مجلس توسط یک نهاد بالاتر که توسط نظام اداره می شود مورد تایید قرار نگیرد قابلیت تحقق ندارد. علی ایحال اعتراض مردم به دولت یا مجلس تنها در این محدوده باقی نمی ماند این اعتراضات به اصل نظام هم سرایت می کند. چون گفته می شود هفتاد درصد اختیارات به صورت مستقیم و غیر مستقیم تحت اختیار نظام است. همه ی روئسای جمهور منتخب مردم ایران بعد از انقلاب از بنی صدرگرفته تا هاشمی رفسنجانی و خاتمی و احمدی نژاد و روحانی همه با رای میلیونی ملت انتخاب شده بودند از کمبود اختیار برای اجرای برنامه هایشان می نالیدند و می نالند.
به این ترتیب تا زمانیکه دولت یا رئیس جمهور منتخب مردم برای تحقق برنامه هایش اختیار و قدرت کافی نداشته باشد نه بی کفایتی دولتها دقیق مشخص می شود نه میزان خالص تقصیر حکومت. در واقع در شرایط دوگانگی قدرت یا حاکمیت دو گانه راه فرار از پاسخگویی به روی همه باز می شود و همه می توانند تقصیر و ناکارآمدی خود را به گردن دیگران بیندازند و خود را مبرا از خطا بدانند و بی کفایتی خود را با این ساختار بپوشانند. مجموعه ی ساختار حکومت هم ناکارآمد می شود و از عهده ی حل مشکلات بر نمی آید و انباشته شدن مشکلات و معضلات و لاینحل ماندن آنها نیز بحرانهای گوناگون را سبب می شود و کشور را از توسعه باز می دارد. برای حل این مشکل به جای چاره اندیشی اساسی، کارها به صورت مقطعی، گذرا، وصله پینه شود سبب زیر سئوال رفتن کفایت کل سیستم خواهد شد که یک امر قابل قوبل نیست.14/11/1396.
ارسال نظر به عنوان مهمان